عمل و عکس العمل
در یک جامعه بدون نظام و شـــیوه گرداندن… فـــرد در تنگنا قرار گرفته، از فرط بیچارگی صد بار «قبلت»، «قبلت» گفته و می گوید: شاهد باشید که این «قبلت» را با رضایت می گویم، والله راضیم، اما رضایتی در شرایط خاص! این ها با خودشان به تدریج هوشیار می شوند یا کســـی می آید و این ها را هشـــیار می کند و می گوید: ببین چگونه تو را دارند استثمار می کنند، علیه این ها قيام کن، بپاخیز، انقلاب کـــن، بزن. این ها را نابود کـــن و زمین را در اختیار خودت بگیر تا محصول کارت یکجا از آن خودت گردد! در اینجا می گوییم همان «رضایتی» که می گویید طبیعی اســـت. این نارضایتی و خشـــم و انقلاب پس از آن هم، طبیعی است. هر دوی این ها طبیعی اســـت. چون در اینجـــا قصه جامعه ای مطرح اســـت که فقط روی معیارهـــای طبیعی بچرخد، یـــک مدت، آن «معیار» بود، مدتی هم دور این معیار می شود. اما اگر جامعه ای نظام داشـــته باشد، در اینجا هم واکنش معلوم اســـت. به دلیل رضایت _ رضایت تصریح شـــده، رضایت سوگند خورده، رضایت بی غل و غـــش _ مدت ها نود درصد از من بود، ده درصد از او، حالا واکنش دیگر این است که این دفعه صد درصد از او باشد و دســـت من هم به کلی از کار انباشته ام کوتاه شود.
این ِ هم واکنشـــی طبیعی اســـت! قانـــون طبیعی، عمل و عکس العمل . شما هر چه توپ را محکم تر به دیوار رو به رو بزنید، توپ هم محکم تر بر می گردد. در این امر، بحثی نیســـت. این ها همه قانون طبیعــــت اسـت. چـون بحـث ما در جــــامعه ای اسـت کـه می گوید می خواهم با معیارهای طبیعـــی زندگی کنم: «عرضه» طبیعـــی، «تقاضا» طبیعـــی، «رضایت» بـــه دنبـــال آن طبیعی، «خشـــم» به دنبـــال آن هم طبیعـــی، «انقلاب» به دنبـــال آن هم طبیعی، این طرف تندروی، تندروی در عکس العمل هم طبیعی! همه اش طبیعی است. اما آیا جامعه اســـلامی، جامعه انســـان طبیعی است یا جامعه انســـان مدنیت یافته، انسان شـــکل گرفته، انسان هدایت شده، نظام هدایت شده نظام همراه با قدرت و حکومت، نظام همراه با نقش تعیین کننده، حکومت آگاه عادل؟ در چنیـــن جامعـــه ای، نظـــام صحيـــح هدایت جامعـــه _ یعنی حکومـــت _ می آید در آن رضایـــت خام «انحرافي»، با اســـتفاده از مناسب ترین شیوه ها دخالت می کند، حال این شیوه چه باشد، خود بحثی اســـت مستقل، و نمی شـــود گفت که فرمولی معین دارد. در هر زمانی و در هر مکانی و در هر جامعه ای، متناســـب با مرحله صنعتی شـــدنش، مرحله تولیدی اش، مرحله پیشرفت علمی اش، تراکم جمعیت، پراکندگـــی جمعیت، زیادی و کمی منابـــع طبیعی _ تمام این عوامل _ در انتخاب شـــکل مناســـب دخالت دارند. اما به هر حال نظـــام اداره کننده و هدایت کننـــده، در این فرمول طبیعی نارســـا دخالت می کند و آن را به یک رضایت با حد و مرز تبدیل می کند. و چنانکه گفته شـــد یکی از فرمول هایش تعیین نرخ عادلانه با ضریب های مناســـب اســـت و در این ضریب های مناســـب، نظام صحیح حکومتی جامعه، تمام آثار تقسیم سود، میان کار انباشـــته و کار جاری به کار ساده – را در نظر می گیرد، تنها یکی از این عوامل آن است که این چقدر کار برده، و آن چقدر و این می تواند پاسخ بسیاری از سوالات شما باشد.
حسینی بهشتی، بانکداری، ربا و قوانین مالی اسلام، ص .٨٣