تاریخ عقاید اقتصادی مرکانتلیسم
دولت و تجارت
در تاریخ عقاید اقتصادی مرکانتلیسم، مرکانتلیســـت ها طرفداران دولـــت متمرکـــز و یکپارچه بودند و پراکندگی مناطق را نهی می کردند. به عقیدهٔ ایشـــان باید دولت های یکپارچه و سراســـری در هر منطقه شـــکل بگیـــرد، که هر یک نقش تاجری را برای ملت خود ایفا می کنند. در واقع، دولت ها باید از طریق افزایش مازاد تجاری و حرکت به سوی واردات حداقلی، به کسب ثروت بیشتر از طریق تجمیع طلا و نقره بپردازند که این جز با نظارت حداکثری دولت بر بازار داخلی و جلوگیری از رقابت میسر نبـــود. در این صـــورت ثروت، افزایـــش یافته و زمینه برای رشـــد اقتصادی و تولید بیشتر فراهم می گردد. نگاه سوداگران مبتنی بر این مبناست که ثروت یک کشور را طلا و ً نقرهٔ آن تشکیل می دهد، عقیده ای که بعدها آدام اسمیت شدیدا آن را مورد نقد قرار داد.
در این نگاه، دولت ها در رقابت با یکدیگر، به دنبال فروش حداکثری به یکدیگر هســـتند و می کوشند ثروت یکدیگر را از طریق فروش بیشـــتر، به چنـــگ آورند. توماس مان (۱۶۴۱-۱۵۷۱)می نویســـد: «ســـاده ترین روش برای افزایش ثروت خزانه انگلســـتان تجارت خارجی اســـت، آنچـــه می تواند باعث افزایش ثروت و پر شـــدن خزانه انگلیس شـــود، فقط از راه تجارت خارجی به دســـت می آید. ما باید این قانون را راهنمای خود قرار دهیم، که دائما کالاهای بیشتری به خارجی ها بفروشیم و کالاهای کمتری از آن ها بخریم، فروش سالانه ما به خارجی ها باید بیشتر از ارزش واردات و مصرف ما از کالاهای خارجی باشد.» از طرف دیگـــر واردات حداقلی موجب می گـــردد تولیدکنندگان داخلی انگیزه بیشتری برای تولید پیداکنند و از این طریق نیازهای داخلی با تولید داخلی تامین شـــود. اگرچه این امر ســـبب فعال شدن ظرفیت های تولیدی داخل می شود و سرانه کشور را افزایش می دهد، اما بدیهی اســـت که با این منطق، حتما کشور دیگری از چرخه تولید خود کاسته و ظرفیتی را تعطیل نگه داشته است. به عبارت دیگر، بر اساس منطق مرکانتلیستی، سود یک کشور فقط هنگام ضرر کشـــور دیگر محقق می گردد و تجارت بین الملل یک بـــازی با حاصـــل جمع صفر اســـت. همیـــن امـــر رفته رفته نگاه اندیشمندان اقتصادی را نســـبت به تجارت و صادرات حداکثری تغییر داد و زمینه کنار زدن مکتب سوداگری فراهم شد.
افزایش پول و تورم
نتیجه طبیعی ســـوداگری، افزایش حجم وســـیله پرداخت (پول)است. هنگامی که صادرات افزایش یافته و واردات محدود شود، خودبه خود حجم عرضۀ کل نسبت به حجم پول کاهش می یابد، و ایـــن موجب افزایـــش قیمـــت کالا و ایجاد تورم می گـــردد. اما مرکانتلیســـت ها بـــا التفات به ایـــن موضوع، باور داشـــتند که افزایش قیمت ها دلیل موجهی برای نفی دیدگاهشـــان نیست، زیرا تورم می توانـــد موجب رونق تجارت، تولید و اشـــتغال گردد. اگرچـــه این نتیجه زمانـــی رخ می دهد که پـــول در اقتصاد گردش داشته باشد و اندوخته نشود. اما سوداگران این نکته را درک نکردند که زمانی ورود فلزات گرانبها به کشـــور ســـودمند خواهد بود، که ظرفیت هـــای تعطیل و بیکار بیشتر از طریق افزایش ِ وجود داشـــته باشـــند، در این صورت پول مازاد تجاری، می تواند در چرخۀ اقتصاد قرار گرفته و به رشد تولید کمک کند، اما در صورت اشتغال کامل، پول بیشتر به منزلۀ تورم خواهد بود که برابر با گرانی و پایین آمدن ارزش پول است.
ریچارد کانتیلون «معتقد بود که سیاســـت بهره برداری دائمی از معادن طلا موجب فقر و ورشکستگی اقتصادی خواهد شد. به عبارت دیگر، با کشـــف معادن طلا و بهره برداری از آن ها، قدرت خرید در اقتصاد داخلی افزایش می یابد و در نتیجه ســـطح اشتغال بالا می رود. مردم ســـریعا ًدرآمد اضافی را خرج می کنند ، و هرگاه عرضه کل در جامعه افزایش نیابد و ثابت بماند قیمت ها بر طبق نظریه مقداری پول بالا خواهد رفت. با افزایش قیمت ها و به فرض این که قیمت ها در کشـــورهای دیگر ثابت بماند، واردات کشـــور مورد نظر افزایش خواهد یافت. در نتیجه نه تنها تولید کشـــور با کســـادی روبه رو می شـــود، بلکه به علت فزونی واردات بر صادرات طلا نیز از کشور خارج خواهد شـــد. این امر به نوبۀ خود و از طریـــق “نظریه مقداری پول” منجر به کاهش قیمت ها خواهد شـــد. خروج طلا تا هنگامی ادامه خواهد یافت که قیمت ها در بازارهای داخلی به اندازه کافی برای تشویق خریداران به خرید بیشتر، کاهش یابد.»
دخالت دولت در تاریخ عقاید اقتصادی مرکانتلیسم
سوداگران به صداقت تاجران داخلی اعتماد نداشتند و بر این باور بودند که دولت باید برای توسعه بازرگانی، در اقتصاد دخالت نموده و به موسساتی که در کار تجارت خارجی هستند، امتیازات انحصاری بدهد. رقابت آزاد در داخل کشور ممنوع است و ظرفیت ها باید صرف مبادلات خارجی شود. اگرچه مالکیت ابزار تولید در دست دولت نیست، اما حق دخالت و نظارت بر بخش های مختلف اقتصاد را دارد