مالکیت در اسلام از منظر امام موسی صدر: بخش اول
طرح مسأله
امروز میخواهیم به موضوعی بپردازیم که مهمترین موضوع اقتصاد اسلامی و مهمترین تفاوت میان اقتصاد اسلامی و اقتصاد سرمایهداری و اقتصاد کمونیستی و اقتصاد میانه است، زیرا که اقتصاد میانه هم داریم. به نظر ما اقتصاد اسلامی اصول و مبانی بسیاری دارد، از جمله حرمت ربا، حرمت احتکار و غیر از آن، اما اساس و جوهر اقتصاد اسلامی معنای مالکیت در اسلام است؛ معنای مالکیت در اسلام را چگونه می فهمیم؟ در اینباره میتوانیم به مسائل دیگر نیز بپردازیم. به هر حال، این مسئله بسیار پراهمیت است. ابتدا باید به یکی از مشکلات اساسی، که همان مسئله «تشابه» یا «شُبه» است، اشاره کنم. «شُبه» به این نام خوانده شده است، زیرا امور با هم مشابه میشوند.
نگاه کمونیسم به مالکیت در اسلام
هنگامی که اقتصاد کمونیستی را در جهان مطرح کردند و در اندیشههایشان مالکیت فردی را بیاعتبار ساختند، گفتند که اسلام مالکیت فردی را تأیید میکند. برخی دیگر گفتند که مالکیت فردی احتکار و استثمار است. در نگاه مارکس مالکیت دزدی است. در اینجا کشمکشی ایجاد شد. سبب نزاع این بود که مالکیت در اسلام بنا بر مالکیت سرمایهداری فهمیده شد. این تشابه اسمی بود که باعث نزاع میان اقتصاد اسلامی و سوسیالیستی شد، به سخن دیگر، اختلاف در غیر محل خودش بود، و در جایی نبود که باید مناقشه باشد.
در منطق قرآن ما بر صراط مستقيم، «غير المغضوب عليهم ولا الضالين» هستیم. حقیقت این است که پژوهشگر عمیق قرآنی در مییابد که «المغضوب عليهم» راستیها هستند «ولا الضالین» چپیها، ما هم در «الصراط المستقیم» هستیم. هم اکنون ادعایم را بدون دلیل بیان میکنم، من بی ذکر دلیل میگویم که ما در صراط مستقیم «غیر المغضوب عليهم»، هستیم. میخواهم این مسئله در ذهن شما باشد تا در آینده به این مسئله بپردازیم که ما راست نیستیم. چرا باید مسئولیت جنایات آمریکا و استعمار انگلیس و سوابق فرانسه و احتکار تجاری آلمان را بپذیریم؟ چرا اسلام را در صف راستگراها قرار دهیم و بگوییم ما راستگرا هستیم؟
نفی مالکیت بهمعنای سرمایهداری در اسلام
مالکیت به معنای سرمایهداری در اسلام وجود ندارد. معنای این سخن این است که از نظر اسلام وقتی میگوییم که «من مالك هستم»، «مردم اختیاردار اموال خود هستند» و «من این شیء را در اختیار دارم»؛ مفهوم آن کاملاً با مفهوم مالکیت در سرمایهداری متفاوت است. مالکیت در اصطلاح اسلام فقط از آن خداوند. است کسی نمیتواند مالک چیزی به معنای سرمایهداری آن شود، زیرا که مالکیت در سرمایهداری به معنای اختیار تام است. شما در روزنامهها خواندید که شخصی اموالش را برای سگی به ارث گذاشت، مالکیت در اصطلاح غربی و سرمایهداری آن به معنای اختیار تمام و کامل است. سپس اقتصاد سوسیالیستی سر بر میآورد و این مسئله را رد میکند و میگوید که مالکیت به این معنی دزدی است.
شما به نظریه ارزش اضافی مارکس توجه کنید، این نظر مستند به نظریه ارزش است، یعنی ارزش کالا معادل عمل صورت گرفته بر آن است. از طرف دیگر شما مشاهده میکنید که برخی بیمحابا و بیهیچ دلیلی به مالكيت تمسک و از سرمایهداری دفاع میکنند. من چرا باید از سرمایهداری دفاع کنم؟ سرمایهداری برای خود پول و فیلسوف و دانشمند و دانشگاه دارد و از خود دفاع میکند، من باید از اسلام خودم دفاع کنم و از مالکیت در مفهوم اسلامی آن.
معنای مالکیت در اسلام
واقعیت این است که مالکیت در اسلام اختیار تام نیست، بلکه اختیاری همراه با مسئولیت است. آیا مالک حق دارد اسراف یا تبذیر کند؟ من بحثم را با مسائل روشن آغاز کردم. ما مسلمانان چشمان خود را بر حقیقت اسلام میبندیم. مالک هرگز اجازه ندارد که اسراف یا تبذیر کند. قرآن به صراحت میگوید: «كُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا».[2]
آیا مالك اجازه دارد حقوق شرعی خود را نپردازد؟ آیا مالک میتواند اموال خود را در دریا بریزد؟ آیا مالک میتواند همه اموال خود را به ارث فرزند یا سگ یا مؤسسهاش درآورد؟ فقط در ثلث آن چنین حقی دارد. من يک خودكار دارم، میتوانم آن را اینجا بگذارم یا از اینجا بردارم و یا حتی آن را بشکنم آیا این حق را دارم که آن را بشکنم؟ حتماً چنین حقی و اجازهای ندارم.
این چشمانداز بحث ماست. مالکیت در اسلام به معنای اختیار تام و کامل وجود ندارد. من نمیتوانم هرگونه که بخواهم و بیهیچ مسئولیتی در اموالم تصرف کنم، اما مالکیت در غرب هیچ محدودیتی ندارد، یعنی اگر بخواهم میتوانم مالی را احتکار کنم. این مداد یا گندم یا برنج امروز ارزان است و هرگاه که گران شد من آن را با قیمت دلخواهم میفروشم. در حالی که احتکار در اسلام حرام است.
خواهش میکنم به این نکته خوب توجه کنید. این سخن اندکی دشوار است، اما پس از آن مسائل روشن میشود. اگر ما نيک بنگریم، در مییابیم که مالکیت و نسبت میان مالک و مملوک از آن خداوند است، زیرا که من خالق نیستم. من کسی نیستم که ارزش به چیزی میبخشم، من بخشی از ارزش را به کالا میدهم.
این مداد است. صانع این مداد کیست؟ چه کسی این قلم را ساخته است؟ بخشی از این قلم فکر و ذوق مبتکر و مهارت سازنده آن است. اما سازندهاش مواد اولیه را از کجا آورده است؟ آیا من آهن را خلق کردهام؟ من آهن را خلق نکردهام بلکه از زمین گرفتهام. هر چیزی در این دنیا و هر ملکی ترکیبی است از طبیعت و اندیشه، تمرین و کار. اندیشه نیز کاری فکری است. هر چیزی در دنیا از دو عنصر ساخته شده است؛ بخشی از آن از طبیعت است یعنی از آن چیزی که خداوند آفریده است. و بخش دیگر آن کار من است. ما منکر دستاوردهای انسانی نیستیم، کار انسانی بسیار محترم است.
طبیعت از آن کیست؟ طبیعت را خداوند آفریده است. چرا این طبیعت باید از آن من به معنای غربی آن باشد من در اینجا چاهی حفر میکنم و به نفت میرسم سنگی را میکنم و به آهن میرسم. در مصر پنبهای کشت میکنم و به بهترین پنبه میرسم، شما میدانید که پنبه مصر چند برابر انواع دیگر پنبه قیمت دارد، چرا اینها باید مال من باشد، تا هرگونه که بخواهم در آنها تصرف کنم. با این توضیحات معنای مالکیت اسلامی را در مییابیم؛ این کالا به من اختصاص دارد زیرا من در ساخت و تولید آن شرکت داشتهام. به بیان دیگر، عنصر کار از من بوده است. اما در عین حال من حافظ و حامی عنصر طبیعت هستم. در برابر این مالکیت مسئول و در برابر شرع ملتزم به احکام معینی هستم.
راهکار مارکسیسم و اسلام در مقابل مالکیت سرمایهاری
مارکس میگوید که ما باید کارخانهها و محصولات تولید بشر را ملی کنیم. مالکیت در اسلام به همراه مسئولیت و وظیفه است. مالک موظف است که املاک خود را اداره کند. باید از آن با اشتیاق نگهداری کند، زیرا او مالک است. نمیتواند اموال خود را احتکار کند، از بین ببرد، به دریا بریزد، برای سگی به ارث بگذارد یا هرگونه که بخواهد وصیت کند. نمیتواند آن را به کار برد مگر برای مصلحت عمومی و در راه رضایت خداوند.
این سخن بدین معناست که انسان نمیتواند اموال خود را به شکل حرام مصرف کند. این مسئله نکتهای اساسی درباره مالکیت است، زیرا مالک نمیتواند اموال خود را احتکار کند، یعنی به گونهای اموال خود را مصرف کند که به مصلحت عمومی نباشد. نمیتواند فشار بر مردم آورد و اموالش را با سود فراوان بفروشد.
بنابراین، اساساً، مالکیت در اسلام، بیآنکه بخواهیم به حاشیه برویم، مانند این است که همه چیز خود را ملی کرده باشیم. مالکیت از آن خداست، از آن امت است و مالکین امانتدار هستند.
سهم جامعه در کار فرد
طبیعتاً این نکته در مالکیت اساسی است. اگر دریافتیم که هر مالی در جهان نتیجه همراهی «اندیشه» و «کار» و «طبیعت» است، در مییابیم که در اسلام مالک امانتدار طبیعت است و از ثمرات طبیعت و اندیشه و کار خود بهره میبرد. کار در حقیقت نتیجه تلاش دیگران است. زیرا من مهارت و تخصصم را در مدرسه فرا گرفتهام و دیگران نیز در مدرسه کارهای بسیاری کردهاند. اندیشههایشان را در کنار یکدیگر نهادهاند و رشتهای تخصصی به وجود آمده است. من آموختهام و دیگران نیز در کاری که من انجام دادهام، شرکت داشتهاند.
بنابراین اگر من مدیر این ملک باشم، این ملک، افزون بر طبیعت، از تولید و اندیشه و تمرین تشکیل شده است. علاوه بر این، من به معنای غربیِ آن مالک نیستم؛ نمیتوانم طبیعت را احتکار کنم و هرگونه که بخواهم آن را مصرف کنم. این مسئله بحثی کلیدی در اقتصاد است و دربارهٔ برخی از نتایج و احکام این مسئله اقتصادی در جلسات بعد سخن خواهیم گفت.