بارگیری صفحه

مروری بر جلسه ششم از درسگفتارهای تاریخ اقتصاد اسلامی معاصر

تأثیرگذاری دوسویه اندیشه‌های سید جمال‌الدین اسدآبادی

اندیشه‌های سید جمال‌الدین اسدآبادی در دوران پس از حیات وی، در دو سطح اصلی نمود پیدا کرد. نخست، تأثیر اجتماعی بر رفتار و کنش علما و دوم، تأثیر فکری بر شاگردان و نحوه تولید معرفت دینی نوین.

در سطح اجتماعی، آموزه‌های بیدارگرایانه سید جمال الهام‌بخش جریان‌های مقاومتی در ایران شد. یکی از مصادیق مهم آن، فتوای تحریم تنباکو از سوی میرزای شیرازی بود که به مبارزه علیه امتیازهای استعماری انجامید. همچنین، گفتمان ضداستبدادی، استقلال‌طلبی اقتصادی و مخالفت با نفوذ بیگانگان که در رسائل دوره مشروطه بازتاب یافت، ریشه در اندیشه‌های وی داشت. در این دوره، علما با اقتباس از الگوی رفتاری سید جمال، وارد عرصه‌های اجتماعی و سیاسی شدند و نقش فعالی در شکل‌گیری تحولات ایفا کردند.

در سطح معرفتی، تأثیر اندیشه‌های وی در شاگردانش به شکل‌گیری روشنفکری دینی منجر شد. این جریان در پی بازخوانی دین با رویکرد اصلاحی بود و سعی داشت نسبت میان شریعت و عقلانیت مدرن را بازتعریف کند. در این چارچوب، دو جریان فکری شاخص پدید آمد: نخست، جریان اسلامی‌سازی علوم مدرن و دوم، جریان سلفی‌گرای بنیادگرا. این دو جریان، هرچند از یک خاستگاه فکری نشأت گرفته بودند، اما در مسیرهای متفاوتی حرکت کردند.

اسلامی‌سازی علوم یا “الأسلمه” و احیای سنت عقل‌گرایانه

جریان اسلامی‌سازی علوم، به ویژه در آثار محمد عبده و رشیدرضا، بر آن بود که اسلام نه‌تنها با علوم مدرن ناسازگار نیست، بلکه می‌توان با خوانشی دقیق از قرآن، روایات و سنت سلف، هماهنگی عمیقی میان سنت اسلامی و دستاوردهای علمی جدید برقرار کرد. به عبارت دیگر، این جریان کوشید از درون دین، مبانی برای عقلانیت مدرن استخراج کند.

در حوزه شیعی نیز، چهره‌هایی چون سید اسدالله خرقانی، شیخ هادی نجم‌آبادی و شریعت سنگلجی، با اقتباس از همین رویکرد، در پی آن بودند که با بازتفسیر سنت فقهی و کلامی، راهی برای پاسخ به نیازهای معرفتی و اجتماعی دوران خود بیابند. این گروه با نگاهی مثبت به تحولات غرب، سعی داشتند مفاهیمی همچون تولید، تجارت، عقلانیت اقتصادی و حتی آزادی سیاسی را از دل متون اسلامی بازخوانی و تئوریزه کنند.

در نگاه این جریان، مفاهیم دینی قابل ترجمه به زبان مدرن بودند؛ برای مثال «زهد» نه به معنای طرد دنیا، بلکه به معنای قناعت در مصرف و تمرکز بر تولید اقتصادی تعریف می‌شد. همچنین، مشارکت در فعالیت‌های اقتصادی و تولید ثروت، به‌جای ضدیت با دینداری، از وجوه تکامل ایمان تلقی می‌گردید. این تلاش، نوعی بازاندیشی در نظام ارزشی اسلامی برای هماهنگی با الزامات دنیای جدید محسوب می‌شد.

سلفی‌گری و بنیادگرایی: بازسازی آرمان‌شهر نبوی

در نقطه مقابل، جریان بنیادگرای سلفی قرار داشت که با نگاهی تمدن‌ستیز، به تقابل تمام‌عیار با مدرنیته پرداخت. این جریان که در آثار حسن‌البنا، سید قطب و اخوان‌المسلمین تبلور یافت، بر بازسازی جامعه‌ای شبیه به دوران پیامبر (ص) در مدینه تأکید داشت. در این نگاه، هرگونه گرایش به علوم مدرن یا پذیرش ارزش‌های دنیای معاصر، نوعی انحراف از سنت تلقی می‌شد.

سلفی‌ها نه‌تنها با اندیشه‌های غربی، بلکه با جریان‌های روشنفکری دینی نیز مرزبندی جدی داشتند. آن‌ها اسلامی‌سازی علوم را خیانت به سنت می‌دانستند و خواهان بازگشت کامل به آموزه‌های سلف صالح بودند. بدین‌ترتیب، در حالی‌که روشنفکران دینی در پی بازسازی عقلانی دین بودند، سلفی‌ها به‌دنبال بازسازی تاریخی آن بودند؛ یکی در جست‌وجوی تعامل با مدرنیته و دیگری در پی طرد آن.

بازتاب تئوری وبر و پیوند دین و توسعه

در سال‌های شکل‌گیری این جریان‌ها، نظریه معروف ماکس وبر در کتاب “اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری” نیز در جهان اسلام مورد توجه قرار گرفت. وبر کوشید نشان دهد که تحول اقتصادی جوامع غربی، به‌ویژه ظهور سرمایه‌داری، نتیجه‌ی نگرش دینی خاص پروتستانتیسم به دنیا و کار بود. او تأکید کرد که ارزش‌هایی همچون سخت‌کوشی، قناعت، سرمایه‌گذاری، نظم و برنامه‌ریزی، در سنت الهیاتی پروتستان نه‌تنها نکوهیده نبودند بلکه مورد ستایش قرار می‌گرفتند.

در جهان اسلام، این تئوری الهام‌بخش جریان‌هایی شد که می‌خواستند با بازخوانی اخلاق اقتصادی اسلام، زمینه‌های تحقق اقتصاد پویا را درون سنت دینی بجویند. برخی تلاش کردند نسخه‌ای اسلامی از سرمایه‌داری یا سوسیالیسم ارائه دهند؛ گروهی با تأکید بر مفاهیم کار و تولید، و گروهی دیگر با تمرکز بر عدالت اجتماعی، تحریم ربا و نظارت دولت بر بازار.

نقد عقودگرایی و تقلیل نظام اقتصادی به فقه معاملات

یکی از نقدهای جدی متوجه مسیری بود که از تفسیر المنار آغاز شد و نظام اقتصادی اسلام را به مجموعه‌ای از عقود و قراردادهای فقهی فروکاست. در این مسیر، نظام سرمایه‌داری به اجزای خردی چون عقد مضاربه، شرکت، اجاره و امثال آن تجزیه شد و با بازتعریف آن‌ها در چارچوب فقه سنتی، تلاش شد تا اقتصاد مدرن اسلامی جلوه کند.

اما این نگاه، گرفتار ساده‌سازی و غفلت از روح و ساختار منسجم نظام سرمایه‌داری است. در این دیدگاه، فقه روابط فردی برای طراحی نظامات اجتماعی کافی دانسته شد؛ در حالی‌که فقه اجتماعی نیازمند تفسیر نظام‌مند و مبتنی بر فرآیندهای کلان اجتماعی است. توجه به نظام، مکتب، قواعد اجتماعی و فلسفه تقنینی از جمله مواردی است که باید به آن پرداخت، اما به‌دلیل همین تقلیل‌گرایی، به حاشیه رانده شده است.

تجربه کلیسای قرون وسطی و الگوی اصلاح دینی

تجربه قرون وسطای مسیحی، بستری برای درک ضرورت اصلاح دینی در سنت اسلامی فراهم می‌کند. در این دوران، کلیسای کاتولیک با سلطه کامل بر پنج نهاد دین، علم، سیاست، خانواده و اقتصاد، فضای اختناق معرفتی و انحصار تفسیری را به وجود آورد. کلیسا نه‌تنها مانع دسترسی به منابع علمی و تفکر فلسفی بود، بلکه تفسیر خود را از متون مقدس، یگانه تفسیر مشروع معرفی کرد.

در این چارچوب، تضادهایی در تفسیر کلیسا بروز کرد که زمینه‌ساز نهضت اصلاح دینی شدند: تضاد با علم (نمونه درخت علم در عهد عتیق)، تضاد با عقل (مثال تثلیث)، تضاد درونی دین، تضاد با دنیا (رهبانیت) و نهایتاً تضاد با انسان. این وضعیت منجر به بروز دو جریان متفاوت در اروپا شد: یکی، جریان الحادی و لائیک؛ و دیگری، جریان پروتستان که خواهان اصلاح درون‌دینی بود.

نسبت روشنفکری دینی با تجربه رنسانس و واکنش‌های درون‌اسلامی

در جهان اسلام نیز، تجربه رنسانس غربی منجر به شکل‌گیری دو واکنش شد. واکنش نخست متعلق به روشنفکری دینی است که خواهان اصلاح درون‌دینی و بازخوانی سنت بود، و دیگری، سلفی‌گری بنیادگرا که خواستار طرد کامل تجدد شد. اما در این میان، جریان دیگری نیز شکل گرفت که با پذیرش کامل علوم جدید، سعی در تأویل متون دینی متناسب با آن داشت. این جریان که در ایران با عنوان “اسلامیه” شناخته می‌شود، گاه تا جایی پیش می‌رفت که نظریه‌های علمی مدرن را زیربنای معرفت دینی قرار می‌داد و به‌دنبال اثبات علمی مفاهیم دینی بود.

از سوی دیگر، سلفی‌ها نیز با افراط در تمسک به سنت، روشنفکران دینی را متهم به تضعیف دین می‌کردند. این دو جریان افراطی، در واقع عقلانیت معتدل و نظام‌ساز دینی را تحت فشار قرار دادند و مانع از بروز اندیشه‌ای جامع، متوازن و تمدن‌ساز شدند.

پاسخ به نقد شباهت حوزه‌های علمیه با کلیسا

در بخش پایانی جلسه، استاد به پرسشی درباره شباهت حوزه‌های علمیه به کلیسای قرون وسطی پاسخ می‌دهد. او تصریح می‌کند که اگرچه در برخی مقاطع تاریخ اسلام، اتحاد نهاد دین، علم و قدرت رخ داده است، اما این اتحاد قاعده نبوده است. علاوه‌براین، همواره جریان‌های انتقادی و آزادی‌خواهی معرفتی در درون سنت اسلامی حضور داشته‌اند. از نمونه‌های آن می‌توان به شیخ ابراهیم قطفانی اشاره کرد که در دوره صفویه، به مخالفت جدی با فقیهانی چون محقق کرکی برخاست.

همچنین، بر خلاف مسیحیت، متن قرآن از چنان ظرفیت معنایی و معرفتی برخوردار است که نمی‌توان تفاسیری چون ضدیت با علم، عقل‌ستیزی یا دنیاگریزی را از آن استخراج کرد. این ویژگی متنی سبب شده است که حتی گروه‌هایی مانند اخباری‌ها نیز نتوانند خوانشی بسته و تماماً سلبی از دین ارائه دهند.

نتیجه‌گیری: ضرورت بازاندیشی تمدنی و بازسازی عقلانیت دینی

تحلیل نسبت دین، عقلانیت و مدرنیته در جهان اسلام نیازمند رویکردی نظام‌مند، تاریخی و انتقادی است. تجربه روشنفکری دینی، هرچند در مقاطعی گرفتار افراط و تفریط شد، اما در اصل تلاشی اصیل برای پیوند میان سنت و عقلانیت بود. در مواجهه با مدرنیته، نه طرد کامل آن راه‌گشا است و نه اقتباس بی‌چون‌وچرا. بلکه باید با حفظ استقلال معرفتی و تقویت سنت فقه اجتماعی، به بازسازی نظم فکری و تمدنی در جهان اسلام پرداخت.

در این مسیر، تفکیک علوم طبیعی از علوم انسانی، نقد مبانی معرفتی، بازخوانی سنت بر اساس اقتضائات زمان و طراحی نظامات اجتماعی هماهنگ با شریعت، از ضرورت‌های پیش‌روی نواندیشی اسلامی است؛ نواندیشی‌ای که نه دچار سلفی‌گری شود و نه در سیطره پارادایم‌های مدرن هضم گردد.

مشاهده دوره

سبد خرید
ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

ایجاد حساب کاربری