مقاله تاریخ عقاید اقتصادی: قرون وسطی
پس از عصر هلنیسم و پیش از دورۀ رنسانس، دورهای به درازای 1000 سال قرار داشت که به قرون وسطی (سدههای میانی) شهرت یافته است. این عصر با سقوط روم غربی در سال 476م آغاز شده و تا سال ۱۴۵۳م و مصادف با سقوط حکومت روم شرقی ادامه یافت. فلسفۀ اسکولاستیک بر این دوره سیطره داشته و از اینرو اندیشههای ارسطویی و آموزههای مسیحی به یکدیگر نزدیک شده و مبانی الهیاتی قرون وسطی را شکل میداده است.[1]
در این دوره مانند سدههای پیشین، دغدغۀ اصلی اندیشههای اقتصادی، ضوابط اقتصادی بود و نه مفاهیم مجرد اقتصادی مانند «قیمت»، «سرمایه»، «ارزش» و «تولید». از اینرو ارزشها زیربنای مفاهیم اقتصادی قرار میگرفتند و مفاهیم اقتصادی عاری از ارزشها نبودهاند[2]و مسائل اقتصادی بیشتر از جنبۀ اخلاقی و مذهبی مورد توجه بودهاند.[3] در ادامه مروری کلی بر فضای اقتصادی این دوره خواهیم داشت و از خلال آن جریان عمومی اقتصادِ قرون وسطی نمایان خواهد شد.
گذر از نظام بردهداری
چنانچه در شمارههای پیشین از این مجموعه یادداشتها گذشت، نظام حاکم بر یونان و روم باستان، نظام بردهداری بوده است و حتی فیلسوفان بزرگی مانند افلاطون و ارسطو نیز، پایههای تئوریک این نظام را تثبیت میکردند. این نظام در اوج خود به فسادهای متعددی دامن زد که در نهایت همین فسادها، منجر به عصیان بردگان و سقوط امپراتوری روم غربی و پایان نظام بردهداری شد.[4]
پس از سقوط امپراتوری، بینظمی، ناامنی و هرج و مرجی بر جامعه حاکم شد که در پی آن گروهی که از پیش، قدرت، املاک و تجهیزات دفاعی و نظامی داشتند، محدودههایی را مشخص نموده و در صدد تامین امنیت همان منطقه و محدوده برآمدند. اما کسانی که از این قدرت و تجهیزات برخوردار نبودند، ناچار از پناه بردن به منطقههایی بودند که امنیت آنها توسط قدرتمندان تامین میشد. رفتهرفته و با پیدایش ثبات در جامعه، قدرتمندانی که تامینکنندۀ امنیت مناطق بودند، نسبت به مناطق تحت حراست خود ادعای مالکیت و اربابی نمودند و بدین ترتیب نظام اقتصادی جدیدی شکل گرفت.[5]
نظام فئودالیسم
اگرچه در قرون وسطی نظام بردهداری نسخ شده و دو طبقۀ خواجه و برده از میان رفته بود، اما در پی آن و متاثر از آن، نظام ارباب – رعیتی یا «فئودالیسم» پدید آمد. در این نظام، قدرت طبقۀ بالا از مالکیت نسبت به افراد، به مالکیت نسبت به زمین منتقل شد و زمینداری جای بردهداری را گرفت. زمینداران که «اشراف» خوانده میشدند، رعیتها یا «سِروها» (serf) را در زمینهای خود بهکار گرفته و از نیروی کار آنها بهرهمند میشدند و بدین ترتیب بر قدرت و سرمایۀ خود میافزودند.[6] در واقع اربابان، همراه با مالکیت زمین، حق انحصاری نیروی کار رعیتهای آن زمین را هم در اختیار داشتند و از محصولات و ثمرات زمین بهرۀ حداکثری میبردند و سهم ناچیزی به رعیتها تعلق میگرفت، در نتیجه وضعیت رفاهی و معیشتی رعایا بسیار سخت و حداقلی بود.
«از نظر اقتصادی، نظام فئودالی در مقایسه با بردهداری پیشرفتهتر به شمار میآید، زیرا کار سِروها در مقایسه با بردگان یونان و روم باستان، بازده بیشتری داشت. هر چند سروها آزاد نبودند و برای زنده ماندن، ناگزیر بودند وابسته به زمین و فرمانبر فئودالها باشند، اما در مجموع وضعیتی بهتر از بردگان یونان و روم داشتند. برده نه مالک زمین بود و نه ابزار کار داشت، در حالیکه سرو کشتزاری در اختیار داشت و صاحب چند رأس چهارپا و ابزار کشت نیز بود. البته مالکیت زمین متعلق به او نبود، بلکه روی قطعۀ زمینی کار میکرد که از طرف ارباب در اختیارش گذاشته شده بود».[7]
اندیشه قرون وسطی
همانگونه که پیشتر گفته شد، فلسفۀ حاکم بر قرون وسطی، فلسفه اسکولاستیک است که از یک طرف امتداد فلسفۀ ارسطویی است و با الهام از آن اختلاف طبقاتی را توجیه میکند و از طرف دیگر ریشه در آموزههای مسیحی دارد که همواره به سستی و گوشهنشینی دعوت میکند. زیرا در این تفکر تلاش برای کسب ثروت مذموم بوده و مالاندوزی به شدت نهی میشد. بدین ترتیب «فقر» و «تهیدستی» تئوریزه شده و هرگونه تلاش برای برهم زدن نظام طبقاتی و از بینبردن سلطۀ مطلق اشراف، پیش از هر چیز توسط اندیشۀ قرون وسطایی سرکوب میشد.[8]
با وجود اینکه آموزههای کلیسایی از عوامل انفعال مردم در مقابل نظام فئودالی بود، اما خود کلیسا از قدرت اقتصادی بسیاری برخوردار بود و از منابع متعددی تغذیه میشد. برای مثال صاحبان املاک و اراضی موظف بودند یک دهم بهای محصول سالانۀ خویش را به کلیسای محل خود بدهند. علاوه بر این، کلیسا خود واجد اراضی و املاک وقفی بود که از عواید آنها نیز بهره میبرد.[9]
عبور از فئودالیسم
در کنار دو طبقۀ «زمینداران» و «سروها»، طبقۀ دیگری وجود داشت که سرمایهداران حاصل از صنعت، بازرگانی و سازمانهای مالی باقیمانده از روم باستان بودند. اگرچه نظام حاکم بر این دوره «فئودالیسم» بود، اما عناصری از سرمایهداری در کنار این نظام دیده میشد که بعدها در قرن سیزدهم رشد یافته و در عصر رنسانس به اوج خود رسید.[10] بدین ترتیب رفتهرفته فئودالیسم نیز پس از سلطۀ مطلق بر سدههای میانی، جای خود را به نظامی جدید داد. اما با این وجود این نظام اقتصادی تا سالها بعد نیز بر مناطقی حاکم بود، چنانکه برخی گفتهاند فئودالیسم در یکمعنای کلیتر تا قرن نوزدهم در برخی کشورها مانند شوروی ادامه داشته است.[11]
[1] . بوساندلین، تراتوین، وندراک، تاریخ مختصر اندیشههای اقتصادی: 24.
[2] . مسعود درخشان، درس تاریخ عقاید اقتصادی: جلسه چهارم.
[3] . فریدون تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی: 39.
[4] . فریدون تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی: 35.
[5] . دادگر، تاریخ عقاید اقتصادی: 44.
[6] . فریدون تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی: 36.
[7] . فریدون تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی: 36-37.
[8] . دادگر، تاریخ عقاید اقتصادی: 44.
[9] . فریدون تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی: 37.
[10] . فریدون تفضلی، تاریخ عقاید اقتصادی: 37.
[11] . دادگر، تاریخ عقاید اقتصادی: 44.