مالکیت در اسلام از منظر امام موسی صدر: بخش دوم
مقدمه
پیش از این دربارهٔ مالکیت در اسلام سخن گفتیم و افزودیم که مالکیتی [که] سوسیالیسم علمی، یعنی کمونیسم بدان حمله کرد، مالکیت سرمایهداری غرب است. اگر کتب فقهی را بررسی کنیم، در مییابیم که مالکیت نوعی وظیفه است. قرآن مالکیت را خلافت میخواند: «وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُم مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ».
استخلاف بدین معناست که هرچه داریم از آن خداوند است و ما جانشینان و نمایندگان خداوند برای مصرف کردن این اموال هستیم. اگر به احکام مراجعه کنیم میبینیم که مالک حق اسراف ندارد: «کُلُوا وَاشْرَبُواْ وَلَا تُسْرِفُوا».
مالک نمیتواند هرگونه که بخواهد اموالش را حتی به ورثهاش ببخشد. بیمار فقط میتواند درباره ثلث اموال خود وصیت کند و نه بیشتر. آدمی نمیتواند تبذیر کند، تبذیر با اسراف یکی نیست. مثلاً من میخواهم مالم را به سگ بدهم، من میخواهم اموالم را درون دریا بریزم، پاسخ این است که چنین حقی نداری. نمیتوانی اموالت را هرگونه که خواستی مصرف کنی، بلکه در ضمن قواعد معین و مشخصی میتوانی اموالت را مصرف کنی. مالک در اسلام امین و مسئول است.
بنیان اقتصاد مارکس
گفتیم که امروز اقتصاد مارکس در همه جای دنیا فراگیر شده و نگاه جوانان را جلب کرده است. بنیان اقتصاد مارکس چیست؟ مسئله بنیادین و دقیق این اقتصاد، نظریه ارزش است، بدین معنا که ارزش هر چیزی برابر با کار انجام گرفته بر روی آن است.
مارکس با توجه به نظریه ارزش میگوید هر سود تجاریای که همراه با کار به دست آید، دزدی است، بنابراین سرمایهداری چپاول است. اما خود سوسیالیسم چه میکند؟ میگوید که باید همه چیز را ملی کنیم این کارخانه را ملی میکنیم، وسایل نقلیه را ملی میکنیم، هتل را ملی میکنیم، با اموال چه میکنیم؟ آنها را به مردم میدهیم. بسیار خوب، آیا ممکن است که همۀ مردم هتل را اداره کنند؟ خیر. تو باید کسی را به کاری بگماری. میگویی تو کارمند هستی و این هتل در اختیار توست. باید دخل و خرج را محاسبه کنی و با این اموال کار کنی و آنها را به خزانه دولت تحویل دهی و حقوق ماهیانهات را از دولت بگیری و یا از دخل برداری. تو حق نداری هتل را ویران کنی، باید آن را حفظ کنی.
رویکرد اسلام به مفهوم مالکیت
در اسلام، مالک هتل بدین معنا نمیتواند هتل را خراب کند، بلکه باید از آن نگهداری کند. به مفهوم اسلامی درآمد هتل باید در راه مصلحت عمومی مصرف شود، مالک هتل نمیتواند آن را در راه مصالح خصوصی به کار گیرد، نمیتواند تبذیر و اسراف و احتکار کند و یا همسایه گرسنه را نادیده بگیرد. او باید همه این مسائل را رعایت کند. بنابراین اساساً حمله مارکسیسم به مالکیت و سرمایهداری، به هیچ عنوان متوجه اسلام نیست. زیرا مارکس معنای مالکیت در اسلام را نمیدانست، بلکه مالکیت در غرب را مدنظر داشت. ما مدافعان سرمایهداری و یا مالکیت به معنای غربی و یا جناح راست نیستیم.
نقد دیدگاه مارکس
نظریه ارزش و نظریه ارزش اضافی که بنیان نظریه مارکس هستند، درست نیستند. نظریه ارزش اضافی مبتنی بر نظریه ارزش است. نظریه ارزش بدین معناست که ارزش هر چیزی به اندازه کارِ متراکم در آن است که این مسئله درست نیست. قیمت هر چیزی به طور طبیعی دستخوش نیاز مردم به آن است. اما تلاشی که در این کالا صرف میشود به طبیعت باز میگردد. مثلاً تو مقداری شِن را از طبیعت میگیری و با آهن در کارخانه و تلاش انسانی، چه تلاش بدنی و چه فکری، کِتری میسازی. یعنی با تلاش انسانی از طریق کار و اندیشه و از طریق صناعت و از طریق جمعآوری شن توانستهای این کالا را بسازی. تلاش انسانی وجود دارد و کسی در این مسئله بحث و اشکالی ندارد. اما تلاش تو بدون طبیعت هیچ است. نمیتوانی بگویی این کار است که ارزش کالا را مشخص میکند. ارزش یک كالا برابر است با تلاش آدمی به علاوه طبیعت. طبیعت چیزهای بسیاری فراهم میکند.
به عنوان مثال پنبه مصری و پنبه لبنانی را در نظر میگیریم. مصر و لبنان هر دو کشوری عربی هستند و يک نوع دانه در هر دو خاک کاشته میشود و يك نوع داشت هم برای هر دو رعایت میشود. اما پنبه مصری در جهان چند برابر قیمت دارد. چرا؟ چون الیاف پنبه مصری بلندتر و لطیفتر است. پنبه مصری را مانند حریر میتوان بافت و به همین دلیل در جهان خواهان بسیاری دارد. آری، تلاش انسانی در هر دو برابر است. همه عوامل از جمله کارگر و تلاش فکری و کار و آبیاری و مبارزه با حشرات در هر دو برابر است، اما با این حال قیمت پنبه مصری بیشتر است، چون به نیازهای بیشتری پاسخ میگوید. در اینجا تفاوت در طبیعت است.
مثال دیگری میزنم هنرمند را در نظر بگیرید. هنر امری طبیعی است. یعنی پروردگار این موهبت را به کسی میدهد و مثلاً او میتواند کاریکاتور بکشد. آیا او فقط با تلاش خود این کار را میکند؟ هرگز. هر اندازه هم که بکوشد نمیتواند. بلکه افزون بر تلاش، چیز دیگری هم هست. هنرمندان، از جمله نقاشان این گونهاند. میگویند که پیکاسو به رستورانی رفت و پس از اینکه غذا خورد، تصویر لیر (مثلاً ۱۰۰ لیر ایتالیا) را در بشقاب کشید وقتی مهماندار آمد و بشقاب را گرفت، گمان کرد که پول است. وقتی متوجه شد بازگشت و به پیکاسو اعتراض کرد و ناسزا گفت و گفت که چرا مرا گول زدی؟ صاحب رستوران آمد و گفت: «این نقاشی پیکاسوست بیش از ۱۰۰ لیر ارزش دارد، بلکه میلیونها ارزش دارد. خب حالا پیکاسو چقدر مقبولیت دارد؟
طبیعت به پیکاسو و رافائل و دیگر هنرمندان چیزی داده است که به برادر و مادر و پدر و خواهر آنان نداده است. آیا فقط تلاش انسان معیار ارزش است؟ خیر، بلکه تلاش به علاوه طبیعت معیار ارزش است. استعداد از طبیعت است. طبیعتاً ما همۀ طبیعت را از جانب خدا و مخلوق او میدانیم، پس نمیتوانیم بر این نظریه ارزش پافشاری کنیم. یعنی ارزش کالا برابر با تلاش انسانی نیست. مارکسیستها باید این مسئله را مورد توجه قرار دهند.
بههر روی، به شکل کلی، امروز این نظریه مردود است. هیچ کس نظریه ارزش [ مارکس] را نمی پذیرد. اساساً کار به علاوه طبیعت ثروت را میسازد. تلاش از من است، ولی طبیعت از کیست؟ نظریه ارزش و ارزش اضافی درست نیستند. آیا با همراهی «تلاش» و «سرمایه» و «ابزار تولید» ثروت تولید میشود یا خیر؟ این پرسش مارکس را به دشواری میاندازد. از همین رو در کتاب سرمایه به این پرسش پاسخ نمیدهد. اگر ثروت با همراهی این عوامل سهگانه ایجاد میشود، پس ثروت میان این عوامل سهگانه توزیع میشود و دزدی در کار نیست. ثروت میان کار و سرمایه و کارخانه توزیع میشود، کارخانهای که خود تراکم تلاشهای انسانی است.
از این همه نتیجه میگیریم که مالکیتی که در نزد مارکس مطرح است، مالکیت در اسلام نیست و اساساً این نظریه با آنچه در اسلام مطرح شده متفاوت است.
نقد دیدگاه سرمایهداری
افزون بر این باید دانست که ما نظریه ارزشی را که در سرمایهداری مطرح شده است، نه می پذیریم و نه درست است. در سرمایهداری، ارزش تابع اندازه عرضه و تقاضاست. آب بیشترین چیزی است که آدمی بدان نیاز دارد، اما به وفور یافت میشود، مگر در صحرا. از سویی دیگر چیزهایی هستند که نیاز ما بدانها اندک است، اما کمیابند و گران. طبیعتاً نسبت عرضه و تقاضا علت این مسئله است.
عرضه و تقاضا باعث بیارزش کردن تلاش آدمی و طبیعت است و آنها را عوامل ثانوی ارزشگذاری به حساب میآورند. زیرا اگر در دراز مدت چیزی مورد نیاز آدمی باشد، تلاش و کار متوجه آن خواهد شد و اگر چیزی گران باشد، باز هم تلاش آدمی متوجه آن میشود، تا سود بیشتری کسب شود، بنابراین اساس ارزشگذاری عرضه و تقاضا نیست، بلکه تلاش و طبیعت است.
از طرف دیگر ما اساساً مالکیت را به مفهومی که در سرمایهداری هست نمی پذیریم. ما نمیتوانیم بپذیریم کسی مالک چیزی باشد و آن را برای سگ وصیت کند. در اسلام چنین چیزی نیست. در اسلام نمیتوان ورثه را محروم کرد یا ارث را در دریا ریخت یا احتکار کرد یا تا مرز خفگی خورد. مالکیت غربی هر نوع تجارتی را اجازه میدهد. تجارت هر چیزی و هرگونه و هر اندازه که مالک بخواهد و به هر شکلی که او میپسندد. از همین روست که طغیان میشود، درحالیکه اساساً مالکیت در اسلام امانت، میزان سود محدود، احتکار و ربا حرام و خمس واجب است. همچنین، ارث تقسیم میشود. بنابراین مالکیت امانت و مسئولیت است و مالکیتِ مطلق از آنِ خداوند است. ما جانشینان خداوندیم.