زیربنای نظام اقتصادی اسلام
نقش جهانبینی در نظام اقتصادی
زیربنای نظام اقتصادی در اسلام، خودبهخود باید با جهانبینی عمومی اسلام، یعنی با فلسفه اسلام، هماهنگ باشد. آیا میشود از اسلام انتظار داشت که یک نظام اقتصادی با جهانبینی کمونیسم بیاورد؟ انتظار بیجایی است. اسلام دارای یک جهانبینی خاص برای خودش است و خودبهخود نظامهای قانونیاش باید با این جهانبینی هماهنگ باشد، وگرنه، اصلاً سیستم نیست. بنابراین، اجازه بدهید یک اشارۀ کوتاه هم به جهانبینی اسلام بکنم.
از نظر اسلام، انسان موجودی است جزء این عالم طبیعت. جسم و جانش، روح و پیکرش، از عوامل موجود در این طبیعت متأثر میشود و تحت تأثیر این عوامل است. فکرش، ارادهاش، حرکتش، کارش، بخواهد یا نخواهد، با وضع موجود محیط زندگیاش ارتباط دارد. اگر محیط یک انسان را عوض کنید، طرز فکرش به مقدار قابل توجهی عوض میشود. وضع کار ارگانهای بدنیاش به مقدار قابل توجهی عوض میشود، نشاط جسم و جانش یا بینشاطی جسم و جانش، به مقدار زیاد به محیط مربوط میشود. این محیط شامل طبیعت، اقتصاد، تعلیم و تربیت و ارزشهای روحی، ارزشهای معنوی و ایدههاست. همۀ اینها محیط اوست.
از دید اسلام، این انسان، دورۀ هستیاش با مرگ پایان نمیپذیرد. هستی او از دید اسلام، پس از مرگ هم ادامه دارد. آیندۀ این انسان، آیندهای تا شصت سال و هفتاد سال و صد سال و صد و پنجاه سال نیست؛ آیندهای است بسی طولانیتر. در چنین جهانبینیای، سیستم قانونیای که درست میشود خودبهخود باید به این آیندهی دور هم نگاه کند. در غیر این صورت، سیستم قانونی با جهانبینی ناهماهنگ است. عيناً مثل این است که یک سیستم قانونی بیاید برای بنده و شما از اول زندگیمان تا سن سی سالگی همۀ فکرها را بکند، از سن سی سالگی به بعد بگوید شما را به امید خدا میسپارم! اینکه سیستم اجتماعی نمیشود. از نقطهنظر یک نفر که به هیچ چیز جز موجودیت انسان تا لحظۀ مرگ معتقد نیست، یک سیستم قانونی لااقل باید تا لحظۀ مرگ برای انسان فکری بکند. اگر نکرد، این سیستم قانونی نمیشود. باتوجه به اینکه در جهانبینی اسلام این دید وجود دارد که انسان موجودی است دارای آیندۀ دور و دراز، در نظام اجتماعی و نظام اقتصادی چنین جامعهای که بر اساس این جهانبینی قرار است ساخته بشود، باید به این آیندۀ دور و دراز توجه بشود. اگر نشود، نارساست.
بنابراین، این نظام اجتماعی و نظام اقتصادیِ آن به زندگی انسانی که همه چیزش، حتی معنویتش، تحت تأثیر شرایط مادی زندگی او قرار میگیرد، هستیاش با مرگ پایان نمیپذیرد و حتی دنیای کامگیری و رنج بینیاش با مرگ پایان نمیپذیرد و آیندهای بس درازتر در پیشِ رو دارد، و باتوجه به این دو اصل و زیربنا تنظیم میشود.
زیربنای نظام اقتصادی اسلام:
زیربنای نظام اقتصادی اسلام از چند اصل تشکیل میشود که من میشمارم و اگر هر کدام توضیح بخواهد، مختصراً توضیح هم میدهم.
1. انسان؛ موجودی خودخواه
انسان موجودی است خودخواه که به دنبال خواستههای خودش حرکت میکند. هر کس به شما گفت من اصلاً خودخواه نیستم، دروغ بزرگی تحویلتان داده، خواهش میکنم تحویل نگیرید. کسی از من پرسید که تو میگویی علی (ع) هم خودخواه بوده؟ گفتم علی هم خودخواه بود. گفت چطور؟ گفتم علی میگوید خدایا من تو را نمیپرستم به خاطر ترس از دوزخت یا طمع در بهشتت، بلکه تو را شایان پرستش میبینم و میپرستم. به او گفتم به همین جملۀ آخر توجه کن. «تو را شایان پرستش میبینم»، یعنی یک «ام» آخرش است، و تو را «میپرستم»، پس بالاخره برگشت به «ام»، یعنی خودم.
دنبال خواستههای خود رفتن یک امر عمومی است، منتها وقتی میخواهد شکل خارجی و علمی به خودش بگیرد، مختلف است. یکوقت است که انسانی این «ام» یا به قول فرويد «ایش» را میخواهد طوری بر این عالم تحمیل کند که باید تمام موجودات دیگر [را] فدا کنید و بریزید پای او تا «ایش» او ارضا بشود. یک وقت کسی این «ام»ی که دارد در جهتی است که تمام سرمایۀ خودش را به سود دیگران به کار میاندازد تا «ام»ش ارضا شود. هر دو دنبال «ام» میروند، اما ارضای آن اینقدر با هم فاصله دارد. بنابراین، این که در نظامهای اجتماعی و اقتصادی کسی بخواهد یک نوع نظام اجتماعی و اقتصادی بسازد که زیربنایش ارضای خواستههای فردی خود نباشد، از دید اسلام ذهنی است. انسانهای عینی، همهشان دنبال «ام» میروند. این زیربنای اول.
2. گرایشات انسان؛ مسابقه و حس تملّک
این انسان که دارای این خاصیت است که حرکتهایش از خودخواهیها و ارضاء خواستههایش سرچشمه میگیرد، خواستههای او هستند که انگیزه حرکت و تلاشش هستند، و اگر خواستهها را از او بگیریم، اصلاً بیتحرک و آرام و مثل مرده میماند، فقط نفس میکشد. این انسان که حرکت و جنبشش از خواستههایش سرچشمه میگیرد، یک سلسله خواستههای همهکس فهم دارد: غذا میخواهد، اگر سرد و گرم بشود و از سرما یا گرما رنج ببرد لباس هم میخواهد، غریزۀ جنسی هم دارد و آمیزش جنسی هم میخواهد. اینها خواستههای عمومی است که هر کس میتواند بشمارد: خوراک، پوشاک و خواستۀ جنسی.
اما خواستههایش با اینها تمام نمیشود. این انسان دارای یک سلسله خواستهها و علاقههای ظریف دیگر هم هست که باید در نظام اجتماعی و اقتصادی به آن خواستهها توجه بشود. این انسان موجودی است مسابقهجو، یکی از نکتههای حساسش این است که وقتی خوراک و پوشاک و خواسته جنسیاش هم تأمین شد، تازه نگاه میکند ببیند دیگری چطور زندگی میکند و آنوقت تحریک به مسابقه میشود. این تحریک شدن به مسابقه، جزء سرشت این انسان است و در انسانهایی که تاکنون در همۀ جامعهها زندگی میکردهاند میشناسیم (به طور عموم انسانهای سالم). حتی یکی از عوامل ترقی و تکامل خیلی از پدیدههای عالم انسانی است. اگر این مسابقهجوییها نبود، از علم، هنر، فن و خیلی چیزهای دیگر خبری نبود.
یک خواست دیگر: این انسان وقتی با کسی پیوند همسری برقرار کرد، به دنبال این پیوند جنسی اولی، به طور معمول، یک نوع علاقه و پیوند اضافه بر پیوند جنسی پیدا میکند، علاقهای که حتی وقتی غریزۀ جنسی ضعیف میشود، به طور معمول باید قویتر شود و به دنبالۀ آن، اگر فرزندانی پیدا کرد، نسبت به آن فرزندان هم علاقۀ خاصی در او پیدا میشود که روزبهروز در او قویتر میشود. به این میگوییم عاطفۀ خانوادگی، عاطفۀ بین زن و مرد و فرزندان. ارضای این عاطفه، یعنی این که انسان احساس میکند که از رنج همسرش، از رنج فرزندش، از رنج پدر و مادرش، رنج میبرد، هم یکی از اموری است که در زندگی ما انسانها طبیعی است (فعلاً میگوییم طبیعی، هنوز مطلب را گسترش ندادهایم).
یک نوع حس همدردی هم بین انسان و انسانهای دیگر هست. همۀ اینها، خودخواهی است. نگویید این حس همدردی پدیدۀ دیگری است. انسان همهاش خودخواهی است. انسان به دلیل این که انسان های دیگر هم نوع او هستند، از رنج و از ناراحتی آنها نوعی ناراحتی و تأثر پیدا میکند. بنابراین، در خواستههای این انسان باید به خواستههای خوراکی، پوشاکی، جنسی و مسکنی اش، به خواسته مسابقهجوییاش، و به خواستۀ عاطفیاش توجه بشود.
در زندگی انسانهای معمولی، یک نوع خواستهای دیگر هم هست که ممکن است خواستهای درجۀ دوم باشد، ولی پیدا شده، از قبیل خواست هنری؛ یک نوع نیازمندیهای هنری ظریف. اگر میگویند پای اینها را باید به همان خواستههای درجۀ اول بست، باشد. بسیار خوب، ولی به هر حال اینها هم پیدا شده است.
یک خواست دیگر هم در زندگی ما هست و آن امری است که از طبیعت انسان سرچشمه میگیرد. چیزی نیست که از خارج به او داده باشند. شما اگر به بیابانی رفتید، درختی آنجا بود، این درخت را بُریدید و صندلی درست کردید، این صندلی را به طور طبیعی متعلق به خودتان میدانید. وقتی انسان چیزی را خودش ساخت و پرداخت، به طور طبیعی خود را صاحب و مالک آن چیز میداند. اینکه بیخود میکند میداند یا باخود، حرف دیگری است، ولی میداند. بنابراین، از دید اسلام مالکیت شخصی به طور اجمال (حدودش مطرح نیست) نسبت به محصول کار انسان، یک ریشۀ طبیعی دارد و با این خواستهای طبیعی مرتبط است.
3. محصول؛ کار متبلور سازنده
اگر کسی چیز را ساخت، این چیز ساخته شدۀ به دست او، تا وقتی که مصرف نشده است، در حقیقت کار متبلور این کارگر است. این صندلی که نجار میسازد و میپردازد و چوبی که به درد ما نمیخورد را برای این که بتوانیم رویش راحت بنشینیم قابل استفاده میکند، کار متبلور این کارگر میشود.
۴. کار؛ملاک مالکیت
چه کار و چه کار متبلور، هر دو میتواند ملاک مالکیت و بهره بردن باشد.
۵. مالک ابزار تولید
از نظر اسلام، این دید نسبت به ابزار تولید هم عمومیت دارد. کسی که ابزار تولیدی را ساخت و پرداخت، مالک این ابزار تولید شناخته میشود و حق بهرهگیری از این ابزار تولید را دارد. خواه از این ابزار تولید شخصاً استفاده کند، خواه برای استفاده در اختیار یک کارگر دیگر بگذارد.
۶. کار؛ منشأ ارزش
مالکیت باید مستقیم یا غیرمستقیم به کار مربوط شود، یعنی ارزش مربوط به کار است. تنها کار است که از نظر اسلام ارزش میآورد، خواه کار مستقیم، خواه کار غیرمستقیم. اما بدون کار، نه مستقیم و نه غیرمستقیم، اصلاً از نظر اسلام مالکیت و ارزش معنی ندارد. نه مالکیت و نه ارزش. بنابراین، زمین، ملک کسی نیست. آبهای معمولی که رویش کار نشده، ملک کسی نیست. معدنهایی که رویش کار نشده، ملک کسی نیست. جنگلهایی که رویش کار نشده، ملک کسی نیست. کوهها ملک کسی نیست. طلا و مس ملک کسی نیست. نور آفتاب ملک کسی نیست. چیزهایی که انسان میبیند به درد میخورد اما کسی کاری روی آن نکرده، ملک کسی نیست. ارزش مالکیت ندارد. به محض این که یک نفر روی یکی از اینها کار کرد، آن وقت ارزش و به دنبال آن مالكيت به وجود میآید. بنابراین، مالکیت باید به هر صورت، یا مستقیم یا غیرمستقیم، به کار مربوط شود. ارزش هم باید مستقیم یا غیرمستقیم، به کار مربوط شود.
۷. محدودیت مالکیت خصوصی
این مالکیت شخصی، که بر طبق طبیعت است، میتواند مادام که استفاده از آن برای جامعۀ انسانها زیانی به بار نیاورد، منشاء آثار حقوقی باشد. هرجا استفاده از ملک شخصی، بهصورتی از صور، منجر به زیان جامعۀ انسانها بشود، استفاده از این مالکیت در اسلام قدغن است.
۸. تقدم حکومت بر اموال شخصی، در جهت مصالح عمومی
برای این منظور، یک زیربنای دیگر در نظام اقتصادی اسلام آمده و آن این است که حکومتی که نمایندۀ جامعه باشد، نسبت به تمام اموال شخصی در جهت مصالح ضروری جامعه، بر خود آن مالک حق تقدم دارد. نه برای این که برای خودش کاخ بسازد، نه برای این که برای قوم و خویشهایش دفترهای چنین و چنان درست کند، بلکه حکومتی که از این اموال شخصی در جهت مصالح جامعۀ انسانها بخواهد استفاده بکند و استفادۀ از مال من و شما را در آن جهت لازم ببیند، اصلاً احتیاج به اجازه گرفتن از من ندارد، اصلاً بر من حق تقدم دارد. این صریح قرآن است. البته به شرطی که حکومتی باشد که نمایندۀ جامعه باشد.
یک جمله هم در رابطه با این حکومت بگویم تا به خوبی بدانیم مشخصات چنین حکومتی چیست. از علی (علیه السلام) در «نهجالبلاغه» نقل میکنم که فرمود: «ان الله فرض على أئمة المسلمين أن يعيشوا معيشة ابناهم»، خدا به زمامداران جامعۀ اسلامی واجب کرده است که زندگیشان از نظر اقتصادی و آب و رنگ در ردیف زندگی بینواترین افراد آن جامعه باشد. این نص «نهجالبلاغه» است. اگر کسی با این شرایط حاضر است بیاید زمامدار شود، بسم الله. اما اگر زمامداری را برای این میخواهد که زندگی پر آب و رنگ و تجملاتی داشته باشد، برود دنبال کاری دیگر، زمامداری به درد چنین آدمی نمیخورد. اگر قرار است علی (علیه السلام) برای جامعۀ مسلمانان به عنوان یک رهبر و سمبل باشد؛ رهبر و سمبلی که از او با گنبد طلا و منارۀ طلا تجلیل نکنند، رهبر و سمبلی که با ارجگذاری به مسلمان خالص بودن و نمونۀ مسلمان و زمامدار مسلمان بودن از او قدردانی بشود، آنوقت باید کوشش تمام به عمل بیاید که در جامعۀ اسلامی این اصل مربوط به زمامداری تحقق پیدا میکند.
9. ضرورت تامین نیازهای اولیه همۀ افراد جامعه
به این زیربنا دوستان توجه کنید که این آخر مطلب من دربارۀ بحث زیربنای نظام اقتصادی اسلام است. در اسلام، این زیربناها در نظر گرفته شده است. در جامعۀ اسلامی کسی حق ندارد بدون لوازم اولیه زندگی بماند. اینها را من به طور کلی عرض کردم که مصالح جامعه هستند.
اسلام؛ واجد زیربنای «نظام اقتصادی»، نه خود آن!
این زیربناها معین شده، بدون آن که از یک نظام اقتصادی دگم و جامد سخن رفته باشد. نظام اقتصادی اسلام همواره باید باتوجه به این زیربناهایی که شمردم، متناسب با شرایط زمان و مکان و تطورات غيراختیاری در زندگی انسانها، تطور و تکامل یابد. کسی حق ندارد علاوه بر این بیاید بگوید یک نظام اقتصادی خاص، نظام اقتصادی اسلام است. ما از اسلام چنین چیزی نمیشناسیم. آنچه در اسلام است، زیربناهای نظام اقتصادی است. بله، در زمان خود پیغمبر اکرم (ص) و در زمان های گذشته، در هر دورهای متناسب با شرایط آن زمان، برای تحقق بخشیدن به این ایدههای اسلامی دربارۀ اقتصاد و زندگی انسان، یک سلسله قوانین حقوقی – اقتصادی وجود داشته است، اما اینکه اینها تا ابد باید وجود داشته باشد، چنین چیزی نمیشود.
خودبه خود با تطور زندگی، ارتباطات نو به وجود میآید و با ارتباطات نو، قوانین نو لازم میشود. باید به صراحت بگویم که این حرفی نیست که من اینجا در اروپا و از پشت این میز میزنم. خوشبختانه، تا آنجایی که الان به یادم میآید، چهار نفر از مراجع تقلید این دورۀ معاصر ما، در همان رسالههای عملیهای که برای عموم مردم مینویسند، به مسائل اقتصادی نو پرداختهاند و دیدگاه خودشان از نظر اسلام را دربارۀ آن مسائل بیان کردهاند. خود این نشان میدهد که آنها قوانین اقتصادی اسلام را در چارچوب آنچه در کتابهای پانصد سال پیش بوده منحصر نمیدانند. یک نوع ضابطههای کلی را معتبر میشناسند که امروز میتواند یک سلسله قوانین اقتصادی جدید به وجود بیاورد و این بحث تا ابد ادامه دارد. به این ترتیب، نظام اقتصادی اسلام زیربناهای ثابت دارد و شکل متطور، و این آخرین سخن من است. ما تنها با این دید است که می توانیم دربارۀ «اقتصاد اسلامی» سخن بگوییم.
اگر دوستان بگویند تو به عنوان یک عالم اسلامی میگویی باتوجه به این زیربناها باید برای امروزِ جامعه چه نوع نظامی پیشنهاد شود، آنوقت به دوستان خواهم گفت برای همۀ بشرِ امروز نمیشود یک نظام یا یک سیستم قانونی معین کرد. در هر جامعهای، مقتضیات خاص و مرحلۀ خاصی از تطورهای اجتنابناپذیر وجود دارد که باید باتوجه به همانها نظام معین کرد. امروز حتی از یک نظام واحد که در تمام جهان استوار باشد صحبت کردهاند و این ادعای به ظاهر علمی باتوجه به اصول اسلامی، غیرعلمی به نظر میرسد.
جمعبندی
نتیجه این که، اقتصاد اسلامی بر جهانبینی عمومی اسلام متکی است. از دید مصالح جامعۀ انسانها به وجود میآید نه به سود یک فرد یا گروه یا حتی طبقه، در آن به تمام خواستههای طبیعی انسان توجه میشود، نه فقط به خوراک و پوشاک و مسکن و غریزۀ جنسی و نظایر آن، به خواستههای رقیقتر و لطیفتر هم توجه باید بشود، در این نظام مالكیت شخصی به صورت یک امر طبیعی حتی به صورت ابزار تولید شناخته میشود، ولی استفاده از این حق مالکیت شخصی مشروط به آن است که باتوجه به شرایط زمان و مکان، بر علیه مصالح عمومی جامعه نباشد، به همین جهت حق و مالکیتِ حکومت نمایندۀ یک جامعه، مقدم بر مالکیت شخصی است، و بالاخره این که در اسلام آنچه وجود دارد زیربناهای نظام اقتصادی است و نه شکل خاصی از آن.
[1]. سیدمحمد حسینی بهشتی، نظام اقتصادی در اسلام (مباحث نظری)، ص 19-28