مروری بر جلسه سوم از درسگفتارهای تاریخ اقتصاد اسلامی معاصر

خلاصه جلسه سوم

۱  .زمینه تاریخی مواجهه ایران با مدرنیته غربی

نخستین مواجهه جامعه ایران با مدرنیته غربی به دوره صفویه بازمی‌گردد. در این دوره، با وجود همه مشکلات ساختاری و ضعف‌های سیاسی، یک مقاومت آگاهانه و حساب‌شده نسبت به ورود بی‌رویه ابزارها و فنون غربی وجود داشت. هم علما و هم صاحبان حرف و پیشه، ورود بی‌ضابطه کالاهای غربی را به ضرر تولید بومی می‌دانستند و دربار صفوی نیز بر این باور بود که در صورت نیاز به فناوری غربی، باید آن را بومی‌سازی کرد و از آن در جهت پیشرفت داخلی بهره‌برداری کرد.

اما پس از سقوط صفویه، ایران با ضعف شدید دولت مرکزی مواجه شد. دوران نادرشاه افشار، درگیری‌های افشاریه و دوره کوتاه زندیه هیچ‌کدام نتوانستند دولت مرکزی باثباتی ایجاد کنند. در نتیجه، کشور بدون نظارت مناسب، در معرض نفوذ فرهنگ و کالاهای غربی قرار گرفت. در دوران قاجار با وجود بازگشت نسبی اقتدار سیاسی، دیگر اعتماد به نفس ملی برای احیای صنعت و فناوری بومی وجود نداشت.

۲. منورالفکری ایرانی و پذیرش ناگزیر غرب

در دوران قاجار، همزمان با تثبیت نفوذ سیاسی و اقتصادی قدرت‌های استعماری، طبقه‌ای از منورالفکران پدید آمد که راه چاره را در پذیرش بی‌چون‌وچرای غرب می‌دیدند. میرزا ملکم‌خان به عنوان نماد این جریان، نظریه «سرتاپا غربی شدن» را تبلیغ می‌کرد. او می‌گفت ایران به دلیل عقب‌ماندگی تاریخی، توان رقابت یا بومی‌سازی فناوری غربی را ندارد و تنها راه، پذیرش کامل فرهنگ و صنعت غربی است.

این جریان فکری در شرایطی شکل گرفت که استعمار نوین جای استعمار نظامی گذشته را گرفته بود. دیگر نیازی به لشکرکشی برای تصرف کشورها نبود، بلکه با نفوذ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اهداف استعماری تأمین می‌شد. انگلستان و روسیه با بهره‌گیری از این شیوه، به ویژه از سال ۱۸۶۴ به بعد، ایران را به حوزه نفوذ خود تبدیل کردند. رقابت این دو قدرت، ایران را به میدان بازی‌های سیاسی بزرگ جهانی بدل ساخت.

۳. سید جمال‌الدین اسدآبادی؛ آغاز اندیشه راه سوم

در میان این دوگانه سنت‌گرایی و غرب‌گرایی، سید جمال‌الدین اسدآبادی ظهور کرد و راه سومی را پیشنهاد کرد: بازگشت به عقلانیت اسلامی، بدون انکار مظاهر تمدن غربی. وی تحصیلات خود را در حوزه اصفهان و عتبات گذراند و از شاگردان برجسته شیخ انصاری بود. مأموریت وی برای رسیدگی به شیعیان هند، آغاز مواجهه مستقیم او با استعمار انگلیس شد که بر بخش‌های وسیعی از جهان اسلام سلطه یافته بود.

سید جمال در سفرهای خود به هند، پاکستان، عثمانی، مصر، اروپا و آمریکا با ابعاد مختلف مدرنیته و استعمار آشنا شد. در مصر، اندیشه‌های اصلاح‌طلبانه او در میان نخبگان جا باز کرد؛ در عثمانی اندیشه امت‌گرایی‌اش مورد توجه بود؛ و در اروپا و آمریکا فهمید که مدرنیته غربی چگونه توانسته است در قاره آمریکا، با حذف سرخ‌پوستان، پروژه تمدنی خود را از صفر بنا کند.

۴. تغییر رویکرد از اصلاح حکام به بیداری توده‌ها

سید جمال ابتدا بر این باور بود که اصلاح باید از طریق نخبگان، شاهان و سیاستمداران صورت گیرد. اما پس از سال‌ها تلاش ناموفق در دربارهای عثمانی، ایران و مصر، به این نتیجه رسید که باید مسیر بیداری عمومی مردم را دنبال کند. در وصایای آخر عمر خود اذعان کرد که اتلاف وقت در گفت‌وگو با پادشاهان و نخست‌وزیران، پروژه اصلاحی‌اش را از پیشرفت بازداشته است.

این تغییر نگاه نشان می‌دهد که سید جمال به قدرت نخبگان سیاسی برای تغییر بنیادین تمدن اسلامی بدبین شده بود. به باور او، راه رهایی امت اسلامی در بیداری فکری، تربیت اجتماعی، و حرکت از پایین به بالا نهفته بود. این دیدگاه، بعدها در اندیشه‌های جنبش‌های اسلامی قرن بیستم به‌ویژه انقلاب اسلامی ایران بروز یافت.

۵. نقد تمدن غرب: میان تحسین و هشدار

برخلاف بسیاری از روشنفکران معاصر خود، سید جمال تمدن غربی را از نزدیک دیده بود و صرفاً به تحلیل انتزاعی اکتفا نمی‌کرد. او به مزایای نظم، صنعت، علم و کارآمدی غرب معترف بود؛ اما در عین حال هشدار می‌داد که غرب در حال سقوط به ورطه نیهیلیسم و بی‌معنایی است. او فقدان عقل فلسفی مستقل و حذف معنویت را بزرگ‌ترین بحران تمدن غرب می‌دانست.

در رساله «نیچریه»، وی به نقد اساسی پوزیتیویسم غربی پرداخت. سید جمال بر این نکته انگشت گذاشت که علم‌زدگی مفرط، روح انسان را به ماشین تقلیل می‌دهد و وقتی عقل کلی، شهود و معقولات فرامادی فراموش شود، تمدن دچار بحران معنا می‌شود. این پیش‌بینی وی، سال‌ها پیش از اندیشه‌هایی مانند نیچه یا مکتب فرانکفورت مطرح شده بود.

۶. آسیب‌شناسی درونی جوامع اسلامی و نقش استعمار

سید جمال ضمن نقد شدید استعمار غرب، ضعف‌های درونی جوامع اسلامی را نیز عامل عقب‌ماندگی می‌دانست. او بر تنبلی، رخوت، ترک علم و صنعت، و استبداد داخلی تأکید داشت و می‌گفت اگر استعمار بر این جوامع مسلط نمی‌شد، شاید تمدن اسلامی با تنظیم درونی و خوداصلاح‌گری می‌توانست مسیر رشد را بازیابد.

اما واقعیت تاریخی (و حتی تجربه انقلاب اسلامی ایران) نشان داد که استعمار غرب به اشکال گوناگون بازتولید می‌شود؛ از نفوذ فرهنگی و رسانه‌ای تا هژمونی علمی و اقتصادی. به همین دلیل، حتی با فروپاشی استعمار رسمی، وابستگی فکری و علمی باقی ماند. این نکته، نقدی مهم به خوش‌بینی تاریخی سید جمال بود که تصور می‌کرد با حذف استعمار، اصلاح مسیر امت به خودی خود ممکن می‌شود.

۷. احیای فلسفه اسلامی به عنوان ابزار تمدن‌سازی

در روزگاری که فلسفه در جهان اهل سنت به شدت طرد شده بود، سید جمال بر ضرورت احیای حکمت اسلامی تأکید کرد. او نخستین متفکری بود که فلسفه صدرایی را به عرصه تمدن، صنعت، کار و آموزش گسترش داد. در رساله «فواید فلسفه»، فلسفه را نه مجموعه‌ای از تعاریف انتزاعی، بلکه راهنمایی برای سامان‌دهی علم، صنعت، اقتصاد و معیشت معرفی کرد.

سید جمال باور داشت که تنها با احیای حکمت توحیدی و تفسیر مجدد فلسفی علوم می‌توان تمدنی اسلامی ساخت. او به‌درستی دریافته بود که تمدن غرب، بر پایه الهیات خاص مدرن بنا شده و اگر جهان اسلام بخواهد تمدن‌ساز باشد، باید الهیات کار، علم، سیاست و صنعت خود را بازتعریف کند.

۸. میراث فکری و تأثیرات پایدار در جنبش مشروطه و نهضت‌های بعدی

اندیشه‌های سید جمال در زمان حیاتش در ایران چندان گسترش نیافت؛ اما بعدها در نهضت مشروطه، روشنفکری دینی و حتی فتاوای اقتصادی علما بروز یافت. تحریم کالاهای غربی توسط علمای اصفهان در دوره مشروطه، برآمده از همان الهیات استقلال‌طلبانه‌ای بود که سید جمال بنیان گذاشته بود. مفهوم خودکفایی اقتصادی و استقلال فرهنگی در اندیشه روشنفکران مشروطه نیز ردپای آموزه‌های او را نشان می‌دهد.

تأثیر سید جمال محدود به سیاست نبود. شاگردان او در مصر، مانند محمد عبده، زمینه‌ساز بیداری اسلامی شدند. در ایران نیز نواندیشان دینی مانند اقبال لاهوری، بازرگان، طالقانی و مطهری در دهه‌های بعد، به نحوی میراث‌دار گفتمان بازگشت به خویشتن و تمدن‌سازی اسلامی سید جمال بودند.

۹. نتیجه‌گیری نهایی: چهار مانع بنیادین پیشرفت جهان اسلام

بر اساس تحلیل سید جمال، چهار مانع اصلی در مسیر احیای تمدن اسلامی عبارت‌اند از:

  1. استعمار خارجی: سلطه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی قدرت‌های غربی که اجازه تنظیم درونی تمدن اسلامی را نمی‌دهد.
  2. استبداد داخلی: حکومت‌های خودکامه و فاسدی که مانع از بروز نخبگان و نوآوری‌های اجتماعی می‌شوند.
  3. علم‌زدگی و پوزیتیویسم غربی: که عقل فلسفی و معنویت انسانی را حذف و جامعه را به سازه‌ای ماشینی تبدیل می‌کند.
  4. تحجر و جمود دینی: که اجازه نمی‌دهد دین در خدمت تمدن‌سازی، صنعت، علم و سیاست به کار گرفته شود.

به باور سید جمال، حل این موانع نیازمند احیای حکمت اسلامی، طراحی فلسفه علوم، بیداری عمومی مردم و تلاش برای استقلال علمی و اقتصادی است. این مسیر هرچند در زمان او تحقق نیافت، اما در قرن‌های بعد به جنبش‌های بزرگ اسلامی الهام بخشید.

سخن پایانی

سید جمال‌الدین اسدآبادی نه روشنفکر غرب‌زده بود، نه سنت‌گرای واپس‌مانده؛ بلکه پیشگام اندیشه «اسلام تمدنی» بود. او کوشید با تکیه بر حکمت اسلامی و بازاندیشی علوم و صنعت، جهان اسلام را به مسیر تمدن‌سازی بازگرداند. هرچند پروژه او ناتمام ماند، اما میراث فکری وی الهام‌بخش اصلاح‌طلبان و انقلابیون قرن‌های بعد شد.

دیدگاهتان را بنویسید